مولوي در داستان نخجيران و شير به مساله كسب و توكل ميپردازد و مناظره زيبايي را از زبان حيوانات و شير بيان ميكند. حيوانات صحبت از توكل ميكنند و شير جانب كسب را ميگيرد. هرکدام به ارائه دلايلي براي قانع كردن يكديگر ميپردازند. حيوانات كه از دست شير آسايش ندارند و نميتوانند به راحتي به چرا بپردازند، از شير ميخواهند كه شكار و حمله آوردن به آنها را كنار بگذارد و خودشان روزي او را برايش كنار بگذارند، تا شير نيز بدون سعي و جهد، روزي خود را بيابد و آنان نيز از گزند حملههاي گاه و بيگاه او در امان باشند. حيوانات به شير ميگويند كه با قضا و قدر مبارزه نكن و به خدا توكل كن و او روزي تو را تعيين ميكند.
|
قوم گفتندش كه كسب از ضعف خلق |
|
لقمه تزوير دان بر قدر خلق |
1/916-915
نظر شير اين است كه هر چند توكل رهبر و راهنماست اما كار كردن نيز سنت پيغمبر است. پيغمبر خطاب به مرد اعرابي گفت كه شتر را به بهانه توكل در صحرا رها نكن و پاي او را ببند. از نظر او كسي كه كسب ميكند، دوست خداوند است. اما حيوانات در پاسخ به شير ميگويند: هيچ كسبي بهتر از توكل نيست و بايد خود را تسليم خداوند كنيم.
|
گفت آري گر توكل رهبر است |
|
اين سبب هم سنت پيغمبر است |
(دفتر اول مثنوي، ابيات 914-912)
شير با تسليم به خداوند موافق است اما معتقد است كه او نردباني را پيش روي ما قرار داده است و ما بايد اين نردبان را پله پله طي كنيم و بدون طي آن رسيدن به مقصود ممكن نيست، به عبارت ديگر، تكامل بدون كار و كوشش مقدور نيست. او به عنصر اختيار و اراده در انسان اشاره ميكند و آن را عاملي براي انجام فعاليت و تلاش ميداند. انسان بايد از ابزار و وسايلي كه دارد و همين طور اجزاي بدن خود براي كار كردن استفاده كند. دست و پاي انسان مانند بيل است. همان طور كه با دادن بيل به دست كسي از او انتظار ميرود كار كند، دادن دست و پا به انسان نيز گواه بر كار كردن او است.
|
گفت شير آري ولي ربالعباد |
|
نردباني پيش پاي ما نهاد |
1/932-929
جبري بودن در اينجا جز انكار نعمت خداوند و كفران چيز ديگري نيست. جبري بودن مثل خوابيدن يك رهرو در ميان راه است كه او را از رسيدن به درگاه بازميدارد و هر لحظه امكان دارد كه توسط راهزنان غارت شود. نظر او اين است كه اگر ميخواهي توكل كني در كار كن يعني سعي و كوشش و كسب كن و آنگه نتيجه كار را به خدا واگذار كن.
|
گر توكل ميكني در كار كن |
|
كسب كن پس تكيه بر جبار كن |
1/947
اما حيوانات كسب و جهد را جز نام و وهم نميدانند و ميپرسند چرا حريصان دنيا با اين همه كسب و كار و مكرهايي كه به كار ميبرند، محروم ميمانند.
|
كسب جز نامي مدان اي نامدار |
|
جهد جز وهمي نپندار اي عيار |
1/955
استدلال شير اين است كه تمام انبياء و مؤمنان نيز كار كردهاند و خداوند نيز كار و كوشش آنها را بيثمر نگذاشته است. بنابراين همانگونه كه توكل جزيي از قضا و قدر است، كار و كوشش نيز بخشي از قضا و قدر است.
|
جهد حقست و دوا حقست و درد |
|
منكر اندر نفي جهدش جهد كرد |
1/991
بالاخره قرار ميشود كه حیوانات هر روز از بين خود، كسي را براي طعمه شير انتخاب كنند و اين عمل ادامه مييابد تا زماني كه نوبت به خرگوش ميرسد، اما او از اين كار سربازميزند و از حيوانات فرصتي را ميطلبد تا حيلهاي بينديشد و شر شير را براي هميشه كم كند. در پايان اين داستان نيز خرگوش، شير را به چاه هلاكت مياندازد و اين مكر او در واقع صورتي از جهد و كسب است.
مولوي معتقد است كه از جبر، چيزي جز رنجوري حاصل نميشود. جبري بودن جز اين نيست كه آدمي پاي خود را بشكند و يا ببندد، آنگاه ادعا كند كه من نميتوانم راه بروم، اما كسي كه قدم در راه كسب و كار ميگذارد حتي اگر پايش بشكند، از رسيدن به هدف ناتوان نميشود. او روحيه سعي و تلاش را تا دم آخر توصيه ميكند و سعي دارد عظمت روح انساني را براي همگان آشكار كند تا انسانها بتوانند از سرمايه كلان و خدادادي خود بهطور مطلوب استفاده كنند.
*دانشجوی دکترای مسائل اجتماعی ایران و مدرس دانشگاه
| تسلیت به سرکار خانم رحیمیان، خبرنگار |
|---|
| شرکتهای دانشبنیان و تبدیل تهدیدها به فرصت |
| نقش نهادهای عمومی حاکمیتی در اکوسیستم نوآوری |
| اهمیت حضور کیفی زائران |
| گردشگری و خانهمسافرها در شهر مشهد |






پیام شما با موفقیت ارسال شد .