در گذشته تاریخی نیاکان خود هر چه مینگریم شکوه و عظمت بوده است و چون به خود مینگریم رکود و سکون! آن نغمههای طنین انداخته در خاطره تاریخی ایرانیان، آن شعرهای وزین که لاجرم زبان فارسی را از گزند بیگانگان صحراگرد نجات داد، آن مردان بزرگ که حکمرانی بدوی فاتحان بداندیش را به سامان کرد، آن تاریخنگاران فرهیخته که تاریخ شفاهی مغلوب شده و افسانهپرداز را به محک واقعیات تاریخی بازگرداند و آن مردان بزرگ اندیشه و عرفان چه شد و کجا رفتند. این رخوت فرهنگی از کجا و کی سربرآورد. چرا خراسان دیگر نه به نام و نه جغرافیا بزرگ نیست. این فقر مفرط فرهنگی از کجا به دامان درازپای خراسان چنگ انداخت؟ این خشکاندیشی چگونه جوهر آزادی را خشکاند و چگونه شد که قریههای خراسان دیگر مهد دهقانان والامقام ایرانی نیست و خشکسالی و غبار فقر و درماندگی فرهنگی رونق و رمق از آنان باز ستاند؟
اجازه دهید برای آن که بگویم از خراسان جز نامی آنهم شرحه شده از بادهای بینیازی خداوند باقی نمانده است دوباره به قفای تاریخی بنگریم. به دوران شکوهمندی این نام در غبار تاریخ: خراسان صرف نظر از اهمیت جغرافیایی آن یک نام تاریخی است. بخش از انتقال هویت ایرانیان از دوره باستانی به دوره اسلامی و بعد از آن از طریق فرهنگ و اندیشه خوراسانیان انتقال یافته است. خراسان جزو آخرین سرزمینهایی بود که به سیطره اعراب درآمد و از آن پس نیز مقاومت فرهنگی دربرابر سلطه بیگانگان در خراسان برای اولین بار تکوین یافت. جنبشهای ایرانی که خواهان حفظ میراث بزرگ ایرانی دوره هخامنشی بودند مجال اندکی ابتدا در خراسان یافت و سپس به دیگر نقاط ایران گسترش یافت. اولین پدیدارهای فرهنگی تلفیق فرهنگ ایرانی و اسلامی نیز در خراسان شکل گرفت. شعر به مثابه راهکار جاودانه ایرانیان در حفظ و انتقال مفاهیم و اندیشههای خود برای ابتدا در خراسان نمود یافت. دقیقی طوسی اولین کسی بود که زبان فارسی را در بستری از زمانه فراموشی و خونریزی در خدمت انتقال مفاهیم باستانی قرار داد و مبتنی بر همین ایده اوست که شاهکار فردوسی خلق شد. اهمیت شعر فردوسی در نگهداشته شدن میراث ایرانی غیر قابل انکار است. شعر فردوسی افزون بر تداومبخشی بر اندیشههای ایرانیان و انتقال میراث دورههای هخامنشی و ساسانی، توانست زبان فارسی را نیز از انحطاط نجات دهد. اگر اکنون به زبان عربی سخن نمیگوییم وامدار مردمانی از خراسان هستیم. حفظ میراث فرهنگی ایرانیان باید به عنوان یکی از افتخارات مردم خراسان در سط سدههای طولانی از جنگ و هجوم و ویرانی به حساب آید.
بخشی از انتقال میراث تمدنی ایرانیان که اکنون بروکراسی و دولتمداری نامیده میشود را خاندانهای خوراسانی به حاکمان بدوی مسلمان در طول دو دوره اموی و عباسی آموختند. تاثیرات تمدنی اسلام از ایران از سیستم پادشاهی گرفته تا نظامهای آبیاری و کشاورزی را باید مدیون خراسانیان بدانیم. سیستمهای آبیاری پیشرفته در شرایط کمبود آب را مردم خراسان کشف و ابداع کردند. حکیمان طوس به سرای پادشاهان اسلامی راه یافتند و سیستم عرافت و مملکتداری را به سامان بخشیدند.
شعر فارسی با دو بال عراق و خراسان به شکوفایی خود رسید. اگر شعر عراق ایرانی بیشتر متضمن اندیشههای رازورانه بود شعر خراسان میراث حکمت ایرانی را خود داشت. نوابغ عرفانی خراسانی از طریق شعر میراث عرافان ایرانی را در طول دوره فترت زنده نگاه داشتند.
تاریخنویسی که توسط مسلمانان و قبایل بیگانه دیگر در معرض انحطاط قرار گرفته بود و جز شرح دلاوری پادشاهان و افسانههای غیر قابل باور نبود توسط دو تن از نوابغ خراسانی به مدار درست خویش برگشت. عطاملک جوینی و ابولفضل بیهقی فن تاریخنویسی را دوباره به ایرانیان گوشزد کردند و لاجرم اگر مساعی این دو در یکی از بدترین شرایط تاریخی ایران نبود شاید اکنون شناخت ما از دوره فترت ایرانی ناقص میماند.
موسیقی ایرانی نیز تا حدودی از طریق فرهنگ غنی خراسان اشاعه یافت. رامشگران و خنیاگران سدههای اولیه از بین نرفتند بلکه در پس نغمههای غمناک ایرانی ناشی از آشوب و فتنه تداوم یافتند و بعدها از طریق حزن اسلامی نغمههای موسیقیایی ایرانی امتداد یافت.
این بازگویی بخشی از میراث خراسان در حفط اندیشه ایرانی است و لاجرم بدون آن که بخواهیم به نخوت فرهنگی دامن بزنیم ایران در گذرگاههای شعر موسیقی، زبان، اندیشه و تجلیات آن وامدار خراسان بزرگ است. در دهههای اخیر نام و تبار خراسان بیش از هر زمان دیگری در معرض بادهای بینیازی خداوند- به گفته عطاملک جوینی_ قرار گرفته است. بخشی از وظیفه حفظ و اشاعه میراث فرهنگی توسط سازمانها و نهادهای دولتی قرار گرفته است که بنا به ضعف مفرط دولت و سیستم سیاسی به شدت ناکارآمدند. حفظ و اشاعه فرهنگ تنها برای ثبت در تاریخ نیست بلکه راهی است که دوباره مکتب خراسان بتواند در گسترش فرهنگ ایرانی مجال ظهور دوباره بیابد. اگر خراسان در سدههای میانه از طریق شعر و و موسیقی و تاریخ توانسته است از امپراطوری اندیشه ایرانی محافظت نماید چرا اکنون نتوان متصور شد که جوانان و نوجوانان خراسان با درک هویت تاریخی خود مشعلدار فنون و هنرهای جدید شودند؟
باید کاری کرد. گرد فراموشی و خشکاندیشی بیش از هر جغرافیای دیگر خراسان را به نام و ننگ آزرده است. این فراموشی تاریخی چنان درازپاست که شاید بسیاری از مردم خراسان دیگر گذشته خویش را به خاطر نیاورند. پیش از آن که خشکسالی قریههای تاریخی ایران را از پای درآورد باید کاری کرد. باید شیپوری برداشت و برای خراسانیان از شکوه خراسان گفت تا بدخواهان نیندیشند که خراسان لانه خشکاندیشان است. باید برای دخترکان سیاه چشم دوباره کتاب به ارمغان آورد. باید سرانگشت نغمهپردازان را چرب کرد. باید به مردمان آفتاب تابیده خراسان گفت زمانی خورشید برای حقارت چهرهای آفتاب سوخته بر ما نمیتابید بلکه میتابید چون خراسان جان ایران بود خراسان بود چون آفتاب از آنجا به پهنه فلات ایران میتابید. ما پیش از این گوژپشتی تاریخی مردمانی رشید بودیم. رستم داشتیم. خواجه نصیر داشتیم. خیام داشتیم عطار داشتیم فردوسی داشتیم عطاملک جوینی داشتیم بوفضل بیهقی داشتیم، بوسعید ابوالخیر داشتیم، ملا بخودی گنابادی داشتیم، شجریان داشتیم، مشکاتیان داشتیم شفیعی کدکنی داشتیم و لابد بسیار نام دیگر کسان که زیر غبارهای تاریخ دیروز و رنج امروز باقی ماندهاند. فردوسی زمانی در بیزمانی تاریخ گفته بود دریغ است که ایران ویران شود و اکنون در بزنگاه تاریخی خراسان ایستاده است مغرور و سربلند اما خسته و مغموم. به شانههای پهن خراسان بزن. بگو یا علی تا بلند شود. این پهلوان ایرانی دوباره باید به میدان بیاید.
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد
| تسلیت به سرکار خانم رحیمیان، خبرنگار |
|---|
| شرکتهای دانشبنیان و تبدیل تهدیدها به فرصت |
| نقش نهادهای عمومی حاکمیتی در اکوسیستم نوآوری |
| اهمیت حضور کیفی زائران |
| گردشگری و خانهمسافرها در شهر مشهد |






پیام شما با موفقیت ارسال شد .