اکنون نوبت ایران است. پایههای این حرکت در کشور ما از دهه 80 شمسی آغاز شد و با ورود به دهه 90 شمسی و با حضور تیمهای کارآفرین و سرمایهگذاران حرفهای در این عرصه به شکلی جدی در حال رشد است. استارتاپها برای اقتصاد میتوانند نجاتبخش و موتور پیشبرنده امید باشند و این فرصتی است که پیشرفتهای تکنولوژی و پتانسیلهای انسانی کشور ما میتواند از آن برخوردار شود. برخی تصور میکنند اکنون که غولهای تجارت الکترونیک در ایران سر برآوردهاند، فرصتهای اصلی را قبضه کرده و همه ایدههای ناب را از آن خود کردهاند، پس فرصت دیگری برای خلق و رشد یک شگفتی دیگر نیست! این تفکر قطعاً ناشی از شناخت کم پتانسیلهای این حوزه است. روند کارآفرینی نوآورانه در امریکا بعد از حدود 25 سال هنوز ادامه دارد و سالانه میلیاردها دلار خلق ارزش اقتصادی و صدها هزار فرصت شغلی ایجاد میکند. آنچه در کشور ما بسیار حائز اهمیت بوده این است که:
- تکنولوژیهای نوین به عنوان ابزار این حرکت عظیم اقتصادی در دسترس هستند؛ حداقل بسیاری از تکنولوژیهای روز دنیا
- نوع هرم جمعیتی ایران پتانسیل کمنظیر تاریخی از نظر نیروی انسانی با قابلیت توانمد شدن در عرصه کارآفرینی نوآورانه در اختیار این ملت قرار داده است
- به دلایل گوناگون، شرکتهای بزرگ جهانی این حیطه برای فعالیت در ایران با موانع خارجی و داخلی روبرو هستند (نگاه کنید به حضور امثال آمازون، ایبی، اوبر و بسیاری از غولهای دیگر در ایران که همین الان از رقبای ایرانی خود در کشور ما فرسنگها فاصله دارند)
این پتانسیلها همزمان هستند با چالشهایی نظیر قوانین مالیاتی، زیرساختهای مورد نیاز، سرمایه، نیروهای باتجربه، نظارتهای بیش از حد و غیره. اما به عنوان یک فعال استارتاپی بزرگترین چالش این زیست بومِ اقتصادیِ نوین را در یک مسئله میدانم. چالشی که رفع آن میتواند نویدبخش موفقیتهای پیدر پی و عدم رفع آن دلیلی قطعی باشد بر بیبهره شدن فعالان اقتصادی و نهایتاً کل سیستم از ارزشآفرینی، کارآفرینی و ثروتآفرینیِ استارتاپی:
شناخت کم بازیگران استارتاپی از مفاهیم اصلی کارآفرینی نوآورانه و روشهای دستیابی به موفقیت
نکته شیرین اینجاست که پس از تقریبا 15 سال از آغاز جنبشهای مشهور استارتاپی (دهه 90 میلادی) در امریکا، کارآفرینان و پژوهشگران این کشور به تدوین این شناخت و عوامل شکستهای بسیار زیاد و موفقیتهای خارقالعاده استارتاپها پرداختهاند و فعالان ایرانی میتوانند بر شانههای کوهی از تجربیات که دیگران به راستی صدها و شاید هزاران میلیارد دلار صرف آن کردهاند بایستند؛ نکته تلخ اما باز همینجا است: نمیایستند! نمیخواهند یا نمیدانند چگونه باید به این دانش مدیریتی نائل شوند.
مخاطب این نوشتار مسئولان کشور نیستند که آن خود مجال دیگری طلب میکند. در اینجا منظور از فعالان استارتاپی دو گروه عمده هستند: کارآفرینانی که طراحی و اجرای استارتاپ را بر عهده دارند و سرمایهگذارانی که علاقمند به حضور در این دنیای جدید اقتصادی هستند. تمامی امیدها به موفقت استارتاپها و خلق شرکتهای نوپایی که با نوآوری خود میتوانند خوشبختی اقتصادی را برای صاحبانشان و کل اقتصاد به همراه آورند در گروی همین نکته است؛ اما چرا؟؟ چون موفقیت کسب و کارهای نوپا (استارتاپها) بهوجود آمده از تصادف و شانس نیست و دردآورتر اینکه زاییده تجربیات و دانش مدیریتی که کسب و کارهای کلاسیک و سنتی بر اساس آن دانشها به موفقیت رسیدهاند هم نیست!! عجیب است، نه؟ آری نکتهای عجیب و عمیق است و شاید بهخاطر همین عمق زیاد، از دید اکثر کارآفرینان علاقمند به فعالیت و مجاهدت در این زمینه و از نگاه قریب به اتفاق سرمایهگذاران این عرصه (بهجز اندکی از سرمایهگذران هوشمند و منعطف) پوشیده شده است.
پس موفقیت نوپاها در گرو چیست؟ منظور از شناخت مفاهیم اصلی چه بوده؟ و چگونه است که تجربیات و دانشهایی که باعث موفقیت ابربنگاههای اقتصادی شدهاند برای استارتاپها کارایی ندارد؟
استارتاپها از نگاه اکثر کارآفرینان و سرمایهگذاران علاقمند، شرکتهای کوچکی هستند که با در اختیار قرار داشتن یک ایده جدید و فناوری پیادهسازی آن قرار است خیلی زود به شهرت و ثروت میلیاردی برسند. این یک نگاه سطحی به پدیده کارآفرینی بر پایه نوآوری است و عامل اصلی شکستها. نحوه تربیت یک ژیمناست 30 ساله و سوق دادن او به سمت مسابقات المپیک را تصور کنید؛ نحوه تغذیه، ورزشهای تکمیلی، تمرینات اصلی و مسابقات آمادگی او را تصور کنید. حال تصور کنید نحوه تربیت یک ژیمناست 15 ساله و سوق دادن او به سمت مسابقات المپیک را. طبیعی است که مقداری نحوه تغذیه او متفاوت خواهد بود و همینطور احتمالا نوع تمرینات وی اما مجموعاً مربیان برای هر دو نفر تقریبا از یک اصول استفاده میکنند. حال در نظر بگیرید مربیان با دانش ژنتیک و آزمونهای پیشرفته شناختی پی میبرند کودکی که 6 ماه سن دارد پتانسیل بزرگی در رشد در ژیمناستیک را دارا است و اگر از هماکنون به فکر او باشند میتواند با تربیت مناسب حتی تا 12 سالگی تبدیل به یک قهرمان شود، قهرمانی که از نظر ارزشآفرینی در این رشته سرآمد همه دوران باشد.
اما سوال این است که آیا میتوان این نوزاد را بر اساس همان اصول تغذیه و تمرین پرورش داد؟ و آیا اگر بر اساس همان روشها مورد تفقد اطرافیان قرار گیرد اصلا زنده خواهد ماند؟
استارتاپ کوچک شده یک شرکت بزرگ نیست بلکه پتانسیل بزرگی برای ارزشآفرینی در کسب و کار است به شرط آن که دانش و مهارت راهبران و سرمایهگذاران آن استارتاپ متناسب با نیازهای این طفل نوپا باشد. همانقدر که فهم نیازهای یک نوزاد با یک انسان بالغ متفاوت است، روش مدیریت بر یک استارتاپ نیز متفاوت با روش کسب و کار سنتی و جاافتاده است. همانقدر که خوراک یک انسان بالغ میتواند برای یک نوزاد کشنده باشد، به همان میزان نیز روشهای کلاسیک مدیریتی برای استارتاپها. اصولا این دلیل اصلی شکست نوپاها است و اگر کارآفرینان و سرمایهگذاران این «جذابیت بینهایت» میخواهند مسیر را با موفقیت پشت سر گذارند باید و باید به شناخت کافی از مفاهیم اصلی کارآفرینی نوآورانه و روشهای مدیریتی متناسب با آن دست یابند.
فعال اقتصادی حوزه استارتاپ*
| تسلیت به سرکار خانم رحیمیان، خبرنگار |
|---|
| شرکتهای دانشبنیان و تبدیل تهدیدها به فرصت |
| نقش نهادهای عمومی حاکمیتی در اکوسیستم نوآوری |
| اهمیت حضور کیفی زائران |
| گردشگری و خانهمسافرها در شهر مشهد |






پیام شما با موفقیت ارسال شد .