مشکل سطحی و شکلی بودجه از لحاظ عدد، رقم و مقدار قابل توجه نیست اما آنچه در خصوص مشکل شکلی بودجه اهمیت دارد نابرابری و یا احساس نابرابری مردم از بودجهها است. معنای نابرابری و احساس نابرابری متفاوت از یکدیگر است؛ بودجههایی که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون تصویب شدهاند نه تنها "نابرابری" را کاهش نداده بلکه "احساس نابرابری" را به شکل معناداری افزایش دادهاند.
بخش مهمی از بودجه بُعد روانی آن است و دستاندرکاران حوزه اقتصاد که بودجه را مینویسند، از "بعد روانی" بودجه غفلت میکنند. همانطور که میبینیم در لایحه بودجه 99 در حالی که بودجه بسیاری از نهادها افزایش یافته و یا به طور مثال "برنامه مدیریت و پایش آلایندهها" در شهرهای بزرگی همچون تهران و مشهد و شهرهای صنعتی مانند اراک ۱۶۵ میلیارد تومان بودجه دارد، بنیاد امور بیماریهای خاص که با وجود تحریمها مشکلاتش افزایش یافته با کاهش بودجه مواجه شده اس.
سازمان مدیریت بحران ۳۳ میلیارد تومان و دستگاه حفاظت از منابع طبیعی کشور که به عنوان سرمایه آیندگان دارای اهمیت زیرساختی است و البته مورد تاکید همگان نیز است، ۲۹ میلیارد تومان بودجه خواهند داشت و بودجه حمایت از دانشآموزان محروم نیز سه میلیارد تومان است. این بودجه القاگر این مهم که در فضای تحریم همه قرار است در کنار هم قرار بگیرند و از بحران عبور کنند، نیست.
مسئله سطحی بودجه ۱۳۹۹ کل کشور این است که هدفگذاری مشخصی در کاهش نابرابریهای اجتماعی ندارد و حتی ایجاد احساس نابرابری اجتماعی دارد و ضد سیاستهای نظام بوده و به هیچوجه در راستای سیاستهای نظام جمهوری اسلامی ایران نیست.
مشکل دوم بودجه ساختار آن است؛ این ایراد از آنجا ایجاد میشود که هیچ راهبرد مشخصی برای حل مشکلات کشور نداریم. تنها دولتی که در ساختار بودجه، شبه نظریه و شبه راهبرد داشت، دولت اصلاحات بود با وجود اینکه استراتژی این دولت توسعه سیاسی و اجتماعی بود و مفهوم جامعه مدنی را پیگیری می کرد؛ اما یک استراتژی چه در بخش بودجه و یا در حوزه سیاست گذاری ها داشت و تا حدی بودجه هایش با شبه استراتژی همراه بود. نتیجه دولت اصلاحات این شد که بدون اینکه شعار اقتصادی داده باشد، رشد اقتصادی ۶ درصد، تورم ۱۰ تا ۱۲ درصد و میزان بیکاری اش زیر ۱۰ درصد بود که اینها به لطف همان نیمه استراتژی یاد شده محقق گردید.
اما در دولت آقای احمدی نژاد استراتژی وجود نداشت و همه چیز در میدان پیگیری می شد؛ در آن دوران درآمدهایی داشتیم که در کل تاریخ ایران از زمان کشف نفت بیشترین درآمدها به حساب آمده است ولی پیامد آن در پایان دوره ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد جز افزایش شکاف های اجتماعی و نابرابری چیز دیگری نبود.
دولت تدبیر و امید هم می توانست استراتژی مشخصی برای بودجه ایجاد کند و بودجه را به لحاظ ساختاری و به واسطه اهداف و سیاست گذاری های بالادستی نظام که اتفاقا کم هم نیستند به شکل مکتوب ارائه دهد؛ اما نکته جالب اینکه آنچه هم اکنون در بودجه روی داده، هیج ارتباطی با اسناد و برنامه های بالادستی و برنامه بودجه کشور ندارد. اگر بودجه منطبق و مرتبط با این برنامه ها بود می شد بسیاری از مشکلات را رفع کرد و اتفاقا از تحریم نیز به راحتی عبور می کردیم.
اواسط دهه ۱۳۷۰ که صندوقهای بازنشستگی با بحران رو به رو شدند، دوباره فرایند تغییر کرد و هم اکنون بیش از ۷۰ درصد بودجه رفاهی کشور به سمت بازنشستگان و دولتی ها می رود، حدود ۱۲ درصد به مددجویان کمیته امداد و بهزیستی و گروههای خاص و ۱۲ درصد نیز برای بودجه رفاهی همگانی تخصیص می یابد با این حال همین بودجه رفاهی برای بازنشستگان وضعیت خوبی ایجاد نکرده است.
| تسلیت به سرکار خانم رحیمیان، خبرنگار |
|---|
| شرکتهای دانشبنیان و تبدیل تهدیدها به فرصت |
| نقش نهادهای عمومی حاکمیتی در اکوسیستم نوآوری |
| اهمیت حضور کیفی زائران |
| گردشگری و خانهمسافرها در شهر مشهد |






پیام شما با موفقیت ارسال شد .