ابوحامد یا فریدالدین ابوحامد که به عطار مشهور است از شعرای بزرگ و عرفای قرن ششم است که عمر خود را صرف نوشتن کرد، او صاحب تالیفها و تصنیفهای بسیار است که بیشتر آنها منظوم است و از جمله تالیفهای او در نثر دو مجلد تذکرهالاولیا است که گل سرسبد تمام آثار اوست و نه در فارسی مانندی برای آن میتوان یافت و نه در عربی چرا که از کتب عمده و مهم و از ماخذ بزرگ زبان فصیح دری است که دارای همان خصایص و اعتبار و همان شیوه و سبک عهد سامانی است. شیخ عطار از بزرگان متصوفه و کبار مشایخ و علاوه بر این از گویندگان بزرگ و نامور ایران است که در سال 540 هجری قمری به دنیا آمد ونزدیک به 80 سال زندگی کرد.
این بزرگ مرد آفرینش در انواع و اقسام علوم عصريه مانند فنون ادبيه و حكمت و نجوم و معارف دينيه و تفسير روايات و احاديث مرويه و فقه و معرفت و خواص ادويه و گياه شناسي و مسائل پزشكي، مهارت داشته است و با همه اینها در طول زیستنش آثاری نظیر الهینامه، اسرارنامه، مصیبتنامه، مختارنامه و... نگاشت که هر کدام از آنها در سبک و اندیشه مثالزدنی است.
پدر شیخ بزرگ در شهر کدکن یا شادیاخ به شغل عطاری مشغول بوده که در آن زمانهای دور همان داروفروشی بوده است. مهارت و اطلاعات دقیق پدر باعث شد که ابوحامد هم راه و رسم پدر را به دوش بکشد و شغل او را ادامه بدهد، اما بعد از مدتی انقلاب روحی در او پدید میآید و روایتهای مختلفی آن را توضیح میدهند و معروفترین آن به شرح زیر است:
روزي عطار در دكان خود مشغول معامله و کم و زیاد کردن اجناس بود كه درويشي به آنجا رسيد و چند بار با گفتن جمله چيزي براي خدا بدهيد از عطار كمك خواست ولي او به درويش چيزي نداد. درويش به او گفت: اي خواجه تو چگونه ميخواهي از دنيا بروي؟ عطار گفت: همانگونه كه تو از دنيا ميروي. درويش گفت: تو مانند من ميتواني بميري؟ عطار گفت: بله، درويش كاسه چوبي خود را زير سر نهاد و با گفتن كلمه الله از دنيا برفت. عطار چون اين را ديد شديداً متحير و از دكان خارج شد و راه زندگي خود را براي هميشه تغيير داد. او نزد شيخالشيوخ عارف ركنالدين اكاف رفت و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و بعد از مدتی سفرهای زیادی را آغاز کرد و بسیاری از بزرگان و اندیشمندان زمان خود را دید و از آنها درسها آموخت. معروف است که در همین سفرها با بهاالدین محمد پدر مولوی دیدار میکند و عطار نسخهای از «اسرارنامه»خود را به مولوی که کودکی بیش نبوده، میدهد.
نوشتن برای عطار و بیان او بسیار دشوار است. محمد تقی بهار شاعر، ادیب و نویسنده درباره سبک او در کتاب سبک شناسیاش مفصلاتوضیح داده و بعضی از آثار او را بررسی کرده است که نوشتن آنها درحوصله این مطلب نمیگنجد، اما میتوان گفت: سبک بیان عطار ساده و طبیعی است. در کلام او، جز به ندرت، گرایش به تکلف و تصنع دیده نمیشود. زبانش گرم و شیرین است و از الفاظ مهجور و نامانوس غالبا خالی است. در توصیف مناظر با سادگی که دارد قدرت و دقت نشان میدهد.
عطار روح بود و سنایی چشمان او
در بیان رموز عاشقی و اطوار روحانی سخنش قدرت و شوری دیگر دارد. احوال عاشقی را مثل درد کشیدهای عشق آزموده بیان میکند، در بیان سوز و درد شوریدگان و وصف آن خارخار اندوه و نامرادی که جان اهل دل را از درد و نومیدی میآگند سخن وی تاثیر و عمقی دارد و مثل تازیانهای ردانگیز در کنار گوش انسان دایم صدا میکند. عطار در دیوان غزلیات به مسائل زیباییشناسی شعر توجه دارد، اما در مثنویها از جمله منطقالطیر بنا به سنت صوفیه به مسائل صوری و ساختاری شعری بیاعتناست. آنچه برای او اهمیت دارد معنای عرفانی است که درصدد بیان آن است و به همین دلیل عطار ميراثدار و راوي روح عرفان عاشقانه بايزيد، حلاج، عينالقضات و سنايي است. بي سبب نيست که مولوي درباره وي ميگويد:عطار روح بود و سنايي دو چشم او، ما از پي سنايي و عطار آمديم.
عطار حتی از عشق و محبت زميني نيز بهعنوان يک فضيلت انساني ياد ميکند و بر اين امر تاکيد ميکند که از شور جنسي نيز ميتواند عشق زاييده شود. هرچند شور جنسي نزد وي مطلوب نيست، اما اگر کسي گرفتار و اسير شور جنسي نشود، اين شور، ميتواند گذرگاه رسيدن به عشق و محبت انساني باشد.
مطلب رو به پایان است، اما دلم نیامد از دیوانه عطار چیزی نگویم. يکي از شخصيتهاي محوري اشعار عطار، ديوانه است. ديوانه شخصيتي است«عاقل مجنون». اين عنوان ظريف و پارادوکسيکال، در اشعار عطار از آن شخصيتي است که ميتوان، با تيغ زبان وي، به نبرد با کژيها پرداخت. ديوانه عطار يا عطار ديوانه همان رند حافظ يا حافظ رند است .
عطار در بسیاری از اشعار از زبان همان دیوانه انتقادات تندی را مطرح کرده که در آن عصر شگفتآور است. اما کی و کجا شیخ بزرگ میدانست که این انتقادات سر او را بر باد نمیدهد بلکه ضرب شمشیر یکی از مغولان او را به کام خاک میفرستد. آنطور که شیخ بهاالدین در کتاب کشکول میگوید شیخ بزرگ شمشیر میخورد و در گوشهای بر زمین میماند و چون میداند مرگش نزدیک است با خون خود این رباعی را بر دیوار مینویسد:
در كوي تو رسم سرفرازي اين است
مستان تو را كمينهبازي اين است
با اين همه رتبه هيچ نتوانم گفت
شايد كه تو را بندهنوازي اين است
| چرا تنها کاندیدای اتاق مشهد رای نیاورد؟ |
|---|
| رونمایی از کلید دار جدید اتاق مشهد |
| ترمز تورم مسکن در مشهد |
| موانع بزرگ مبادلات مهندسی |
| فرصت رونق هتلهای مشهد |






پیام شما با موفقیت ارسال شد .